من به این یکی رفتم و انتظار داشتم که کتاب کامل تابستانی من باشد. من حتی آن را در یک استراحت انفرادی در ساحل خواندم و از تمام وقت با ارزشم برای تنهایی استفاده کردم. و نتیجه چی شد؟؟ (می دانم که برای مردم مختلط است) من خود را در بین بسیار ناامید و خواندنی سرگرم کننده می بینم.
من عمیقاً با کل موضوع کتاب مرتبط هستم: تعطیلات سالانه یک خانواده در یک مکان خاص. کلبه جزیره میشیگان شمالی خانواده ام در ذهنم ماندگار شد و من را به یاد خاطرات مورد علاقه دوران کودکی ام انداخت. اما آنچه بیش از همه در من طنین انداز شد، لایه های خوش ساخت داستان و استعاره «ساندویچ» در سراسر آن بود. لفظی و مجازی. ساندویچ زندگی را می توان به طرق مختلف به کار برد: گذشته و حال که “ویرانی و برکت” را در کنار هم نگه می دارد. به عنوان یک مادر، لحظات ساده و شیرین برای من بیش از هر زمان دیگری مهم است (نان من)، با دانستن قدرتی که آنها برای نگه داشتن من در میان شادی ها و غم های درهم آمیخته زندگی دارند.
و سپس، البته، محیط ساندویچ، ماساچوست، یک تعطیلات کوچک و ساده در شهر ساحلی ساحلی؟ از این حال و هوا سیر نمی شوم و درست کردن ساندویچ های واقعی برای خوردن در ساحل؟ انصافاً شکوه زندگی.
چیزهای دیگر؟ درام راکی و کل گروه شخصیتهایی که در حال فریاد زدن امتیاز هستند، گاهی اوقات میتوانند خسته کننده باشند.
با این یکی کجایی؟ من در کل آن را “پسندیدم”. آیا طرفدار عشق، دوست داشتن یا نفرت تیم هستید؟ بیا چت کنیم!
ابتدا نگاهی به تصور من از کلبه بیندازید. سوالات بحث در ادامه
منبع: https://sssedit.com/sss-book-club-sandwich-discussion/?utm_source=rss&utm_medium=rss&utm_campaign=sss-book-club-sandwich-discussion